سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط برای تو
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 3100
کل یادداشتها ها : 8

نوشته شده در تاریخ 90/3/14 ساعت 8:6 ع توسط مریم


 سلام

دستت درد نکنه روزی بیست دفعه می اومدم ببینم آقا نظر گزاشته یا نه بعد میگه هر روز می اومدم اما جواب نمیذاشتم(اینو موقع تایپ کردن با دهن کجی گفتم ببخشید)

به نظر من همین که من با گرفتن یه شاخه گل حتی یک تبریک خالی به مناسبت یه روز خاص خوشحال میشم...یا نه بخاطر

دیدن کسانی که سلامتی کامل ندارن چه از نظر روحی چه از نظر جسمی با عقلی ناراحت میشم یا اینکه درسته خیلی اوقات

فراموش میکنم نمازمو بخونم اما به خوندنش و گرفتن روحیه اعتقاد دارم...یا با اینکه همون دو سه تا سوره ای که حفظم ولی

معنیشو میفهمم و بهم آرامش میده...همه ی اینا یعنی من هنوز خوبم یا شاید اونقدر ها هم بد نشدم...اون یکی وبلاگتم خوندم..

نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده اما اون مسائلی که در موردش صحبت کردی من و خانوادم خیلی درگیرش بودیم...خیلی حرف

هست اما نمیتونم بگم چون میترسم به خاطر مسائلی که خودت میدونی...من نمیخوام برای خانوادم مشکلی ایجاد کنم که تا

مدتها خودمون از این برنامه ها داشتیم..

فقط اینکه بزار یه سری مسائل رو یه کسان دیگه ای حلش کنن...ما که نه موقعیتی داریم نه از خانواده ی خیلی معروفی هستیم و نه با

بزرگا رابطه داریم...بیا به فکر خودمون باش به فکر همین شعر ها...یه لحظه فکر کن زندگی چیزی نیست که دیگران برای ما بخان..در

تمام دنیا چیزی بوده که باعث میشده هیچوقت که ملت کامل نباشن حالا هر کس که حاکم باشه...بیا قبول کینیم هرچقدر هم که حاکمون

خوب باشه ولی مردم خوب نباشن...اون ملت هرگز به تکامل نخواهد رسید ...و خودت میدونی مردم ما اونقدرها خوب نیستند که بخوای

بهشون تکیه کنی...خیلی هاشون هنوز نمیدونن غش در معامله چقدر کثیفه...یا خیلی چیز های دیگه...

بیا زندگی رو ببین حواشیشو ول کن...این چیزا همیشه همینطور بوده و تا موقعی که اون نیاد هرگز فرق نخواهد کرد...

تو کریمخان رو در نظر بگیر یا امیرکبیر رو و یا خیلی های دیگه....آیا با اومدنشون بهشت شد؟نه تا حدودی بهتر شد اما هرگز اونقدر که باید خوب نشد یه کسانی بودند که خراب کردند همه چیز رو....

به اینجا برگرد به زمین به واقعیت وقت برای رسیدن به آسمون زیاده...با هم میریم...عجله نکن

 راستی من نمیتونم در مورد اون موضوعی که پرسیدی نظری بدم چون مسئله شخصیته...میترسم حرفی بزنم فکر کنی دارم خرت میکنم...در هر صورت خودت میدونی عزیزم...

مثل اینه که من از تو بپرسم به نظرت خوبه من ازدواج کنم؟با فلانی....؟

راستی یدفعه چی شد که گفتی وبلاگمو پاک کنم؟و وبلاگتم پاک کردی؟برام علامت سواله....

 

 



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/11 ساعت 12:58 ع توسط مریم


شعر که دست من نیست

دست نگاه زیبای توست به آنچه دارم

دست لحظه های زیبای با تو بودن است

نمیخواهد فرهاد باشی یا مجنون

من هم شیرین تو هستم و هم لیلی تو   اگر تو باشی

لیلی ای مجنون تر از مجنون و شیرینی مجنون تر فرهاد

و این طپش های قلبم است که لحظه به لحظه کلمات را حک میکنند روی ورق های زندگی

عشق که دست من نیست

دست تو است

دست واژه های تو با من

دست شعرهایی که میگوییست

بازی چشمان من برای توست که نگاهم را بفهمی

وگرنه حس که دست من نیست تا هر لحظه که بخواهی

حس شاعری به تو دست دهد

هجر پایان میابد روزی

چه با عشق من چه با عشق دیگری....

مهم این نیست با چه عشقی پایان یابد

مهم این است که تو خنده بر لب داشته باشی

بی آنکه گریان شود کسی....

 



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/10 ساعت 8:44 ع توسط مریم


سلام

پر از سوالای بیجوابم و منتظرت. کاری رو که خواستی هم انجام دادم...



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ